عضو جداشده منافقین: پرونده «حمدید نوری» پروژه گروهک منافقین نیست
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۷۵۵۹۷۹
«ابراهیم خدابنده» عضو جداشده منافقین معتقد است پرونده شکایت از «حمید نوری» پروژه دشمنان جمهوری اسلامی برای ایجاد چیزی شبیه هولوکاست علیه ایران است.
به گزارش مشرق، حمید نوری، ایرانی در بند زندان سوئد بنا به شکایت اعضای گروهک منافقین پس از ورود به فرودگاه این کشور دستگیر شد و حدود سه سال است در زندان انفرادی به سر میبرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
برای بررسی دلیل شکایت منافقین از حمید نوری در سوئد با «ابراهیم خدابنده» از اعضای جدا شده گروهک مجاهدین خلق گفتوگو کردیم. وی به مدت ۲۳ سال در بخش روابط بینالملل این گروهک فعالیت داشته است.
چه سالی از بدنه سازمان جدا شدید و چرا این اتفاق افتاد؟
در سال ۱۳۸۲ با عنوان یک تاجر ایرانی، ماموریتی از سوی سازمان به سوریه داشتم تا مبلغ ۲ میلیون دلار را جابهجا کنم. در جریان آن ماموریت دستگیر و بعد از ۲ ماه در زندان سوریه به ایران برگشت داده شدم. مدتی در زندان اوین بودم و در این مدت با مطالعه درباره ماهیت و عملکرد سازمان مجاهدین خلق، تصمیم گرفتم علیه آن فعالیت و افشاگری کنم.
کتابی که همه چیز را تغییر داد
به چه صورت جذب سازمان شدید و چه چیزی باعث شد دیدگاه شما در زندان تغییر کرد؟
اگر کارکرد سازمان را بررسی کنید خواهید دید که سازمان به صورت فرقهای عمل میکند، و نه به صورت تفکر یا ایدئولوژی. آنها به طور مرتب و به صورت روزانه مغزشویی انجام میدهند. در شرایطی که فرد از آن فضا دور نگهداشته شود، به تدریج آثار آن مغزشویی نیز رخت برخواهد بست.
من بعد از اینکه به زندان ایران منتقل شدم به شدت درصدد حفظ حریم خود با جمهوری اسلامی برآمدم؛ حتی در زندان روزنامه مطالعه نمیکردم و تلویزیون نمیدیدم. آن زمان برادرم کتابی را برای من فرستاد که آن را مطالعه کردم و به کارکرد فرقهها و بحث مغزشویی آگاهی یافتم. بنابراین دریافتم این متدولوژی و تکنیکهای روانی در داخل سازمان هم اجرا میشود. ضمن اینکه سالهای زیادی از ایران دور بودم و میدیدم واقعیت، مغایر با دادههایی بود که در غرب و از طریق رسانهها به ما داده میشد. بعد از مدتی متوجه شدم این همه مدت فریب خورده و اسیر شده بودم.
دریافت پول برای تداوم ایرانهراسی
با رصد اخبار و فعالیتهای منافقین در بُعد بینالمللی میتوان به این نتیجه رسید که آنها از همین روش و با کمک رسانه برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی بهره میگیرند. نظر شما چیست؟
یکی از روشهایی که غرب علیه جمهوری اسلامی به کار گرفته، «ایران هراسی» است و آنها درصددند تصویری زشت و سیاه از ایران در غرب و جهان نشان دهند. سازمان نیز با دریافت پول به عنوان یک وسیله در این راستا عمل میکند.
ما در آن زمان دستکم ۷ تا ۸ ملاقات روزانه با یک فرد برقرار میکردیم و هدف این دیدارها آن بود که او را از ایران بترسانیم و اینگونه قلمداد میکردیم که ایران یک تهدیدی جدی برای همسایگان، غرب و جهان است.
در این میان تلاش میکردیم بر سوژه روز و چالشی تمرکز کنیم که ممکن بود موضوع هستهای، حقوق بشر، زنان و غیره باشد. به عنوان مثال متوجه میشدیم که بحث زنان بر غرب تاثیر زیادی دارد به ویژه اینکه در غرب، اسلامهراسی نیز به چشم میخورد. آنها درصددند اینگونه القا کنند که اسلام حقوق زنان را به رسمیت نمیشناسد. بنابراین سازمان مجاهدین خلق در این راستا مطابق با امیال غرب وارد گود میشود.
در داخل سازمان امکان هیچگونه مطالعه وجود ندارد. بنابراین ذهن اعضا متکی به دادههایی است که به آنها داده میشود. مطالعات بعدی که من در داخل زندان ایران انجام دادم، ذهن مرا باز کرد. بنابراین مطالعات هم به تجارب من افزوده شد و تصویر خوبی از سازمان پیدا کردم.
نگاه ویژه عربستان و اسرائیل به سازمان منافقین
برای اینکه شناخت بهتری از فعالیتهای بینالمللی مجاهدین خلق پیدا کنیم، توضیح دهد فعالیت آنها از نظر ساختاری به چه صورت است؟ به طور معمول برخی از فعالیتهای منافقین مخاطبان عام دارد و بخشی از دیگر آن به لابی و رایزنی با رسانهها و مقامهای کشورهای دیگر ارتباط پیدا میکند.
شما اگر به رسانههای غیرفارسی زبان وابسته به مجاهدین خلق نگاه کنید به هیچ عنوان واژه «خلیج فارس» یا همان «پرشین گلف» را نمیبینید؛ حتی کوچکترین تلنگر و مطلبی علیه اسرائیل در رسانههای آنها به چشم نمیخورد بنده با بخش اول صحبت شما مخالفم زیرا حتی بخشی از مخاطبان آنها نیز مردم عام نیستند. وقتی رسانههای آنها و بویژه صحبتهای «مریم رجوی» را رصد میکنیم به نظر نمیرسد که مخاطبان آنها مردم عادی باشند. ضمن اینکه حرفهای آنها جذابیتی برای مردم ایران ندارد. بنابراین به نظر میرسد مخاطب آنها بیشتر کشورهای اسرائیل، عربستان و غیره هستند.
شما اگر به رسانههای غیرفارسیزبان وابسته به مجاهدین خلق نگاه کنید به هیچ عنوان واژه «خلیجفارس» یا همان «پرشین گلف» را نمیبینید. حتی کوچکترین تلنگر و مطلبی علیه اسرائیل در رسانههای آنها به چشم نمیخورد؛ به گونهای که لیبرالهای غربی بیشتر از رسانههای وابسته به مجاهدین خلق، منتقد رژیم صهیونیستی هستند. این مسائل مشخص میکند که آنها همسو با کدام جریانها حرکت میکنند.
این موارد نشان میدهد آنها منابع مالی خود را از کجا تهیه میکنند. ایران اینترنشنال که وابسته به عربستان سعودی است و به طور مستقیم از آنها حمایتکرده و برنامههای آنها را پوشش میدهد. در مجموع تصور نمیکنم در سازمان، برنامهای برای جذب توده مردم داشته باشند. البته جذب به صورت موردی است؛ فردی را هدفگذاری کرده و او را بلافاصله وارد جریانهای خشونتآمیز میکنند یعنی هدف آن است که فرد به سرعت به آن نقطه برسد.
سازمان مجاهدین خلق تلاش میکند از اپوزیسیون عقب نماند؛ به عنوان نمونه وقتی همه گروههای مخالف جمهوری اسلامی علیه ایران موضعگیری میکنند، این سازمان علیه آنها موضع میگیرد با این هدف که رقبا را از میدان به در کند. این سازمان کمکهای مالی از عربستان دریافت میکند و حمایت اسرائیل و آمریکا را با خود دارد؛ بنابراین نمیتوان مجاهدین خلق را به عنوان سازمانی مستقل با سیاستهای مستقل در نظر گرفت. از این رو سازمان، تنها ابزاری در دست دشمنان جمهوری اسلامی است.
دلیل اشتیاق سرویسهای جاسوسی به گروهک منافقین
فرمودید که ۲۳ سال عضو مجاهدین خلق بودید. به طور حتم بحث لابیکردن با مقامها و رسانهها برای آنها اهمیت دارد و کار به صورت سیستماتیک صورت میگیرد. در این باره توضیح دهید.
ما در ظاهر قضیه با نمایندگان پارلمانی و شخصیتهای سیاسی مختلف صحبت میکردیم. معمولاً مقامهای دولتی کمتر با ما ارتباط میگرفتند و بیشتر سرویسهای اطلاعاتی، اشتیاق به همکاری با ما نشان میدادند. وقتی از آنها درباره موضوعی سؤالی میپرسیدیم، آنها به صراحت پاسخ میدادند ما آمدهایم که از شما سؤال بپرسیم نه اینکه سؤال جواب بدهیم. به عنوان مثال وقتی با مقامهای وزارت دفاع انگلیس دیدار میکردیم آنها به دلیل اینکه سازمان توانایی کسب اطلاعات از داخل ایران را داشت، بیشتر به دنبال آن بودند که اطلاعات دریافت کنند. بنابراین سازمان، اطلاعاتی را که از طریق فضای مجازی یا تخلیه اطلاعات به صورت تلفنی دریافت کرده بود در اختیار آنها قرار میداد که بیشتر به مسائل حقوق بشری و زنان ارتباط مییافت.
استقبال از ما بیشتر از طرف نمایندگان و مقامهایی انجام میشد که حامی اسرائیل بودند. «مسعود بنیصدر» که نماینده سازمان در آمریکا بود و بعدها جدا شد، میگفت من به این نتیجه رسیدهام که عمده لابیهای ما با سعودی و اسرائیلیهاست.
درآمدزایی کلان برای منافقین از خیریهها
من چنین برداشتی دارم که سازمان به بنگاهی تبدیلشده که فقط عامل اسرائیل، عربستان و برخی کشورهای دیگر است و اصولا به آنها به عنوان جایگزین جمهوری اسلامی نگاه نمیشود. این بنگاه هزینه دارد، هزینههای آن چگونه تامین می شود؟
سازمان برخی خیریههای پوششی در لندن داشت که آنها در ظاهر کمک مالی جمعآوری میکردند و ارتباط آنها با سازمان مجاهدین مشخص نبود. البته گاهی بعضی از آنها لو میرفتند و ناگزیر خیریه جدید ایجاد میشدسازمان برخی خیریههای پوششی در لندن داشت که آنها در ظاهر کمک مالی جمع آوری میکردند و ارتباط آنها با سازمان مجاهدین مشخص نبود. البته گاهی بعضی از آنها لو میرفتند و ناگزیر خیریه جدید ایجاد میشد. برخی مواقع پولهای هنگفتی وارد حساب این خیریهها میشد. این خیریهها، در لندن یا در آمریکا اعلام میکردند که پولها را برای بچههای یتیم در ایران یا افرادی که مثلاً پدر و مادرشان اعدام شدهاند، هزینه میکنیم.
خیریهها این پولها را به ترکیه، پاکستان و امارات منتقل میکردند و از طریقی دوباره به فرانسه بر میگرداندند. بنابراین کار این خیرهها پولشویی کمکهایی بود که به سازمان میشد تا منبع این پول مشخص نشود.
به عنوان نمونه یک تاجر عرب کمک هنگفتی به خیریه کرد تا برای کمک به مردم ایران خرج شود اما این ظاهر قضیه بود و در آخر پول به حساب مریم رجوی منتقل شد. هر زمان هم از مسئولان سازمان سؤال میشد که پولهای شما کجا هزینه میشود، اعلام میکردند برای مردم ایران.
سازمان به صورت سرسام آوری هزینه میکند. مقالههایی که در رسانههای بینالمللی و محلی منتشر میشود و به سخنرانان در همایشها پول پرداخت میکنند. این مبالغ در قالب پرداخت از طریق انجمنها انجام میشود. به عنوان نمونه وقتی فهرست پرداختیها به «جان بولتون»(مشاور امنیت ملی دونالد ترامپ) منتشر شد، مبلغی از طرف «انجمن متخصصان ایرانی کالیفرنیا» واریز شده بود. ضمن اینکه در پویشهای انتخاباتی نیز رد پای این کمکها مشهود است.
دریافت پول، دلیل حضور مقامهای آمریکایی در مراسم منافقین
چندی پیش در گزارشی از منابع خارجی گزارشی منتشر شد که مقامهای کنونی یا سابق آمریکا که در مراسم مجاهدین خلق شرکت میکنند به ازای حضور در مراسم یا سخنرانی مبالغی را دریافت می کنند. بنابراین حضور آنان در اجلاس و همایشهای منافقین نه به دلیل اهمیت سازمان بلکه برای دریافت پول است.
افرادی که برای سخنرانی در مراسم مجاهدین خلق شرکت میکنند به طور عمده افرادی هستند که مناصب دولتی ندارند. به عنوان مثال «مایک پمپئو» وزیر امور خارجه سابق آمریکا که برای نشست مجازی شرکت کرده بود، برای حضور در همایش و سخنرانی، مبالغ مشخصی را تعیین کرده بود. بنابراین سفر او به آلبانی و دیدار با اعضای مجاهدین خلق یک دلالی بود. این قضیه در مورد «مایک پنس» معاون اول ترامپ، کلینتون و دیگران نیز صادق است.
یک تاجر عرب کمک هنگفتی به خیریه کرد تا برای کمک به مردم ایران خرج شود اما این ظاهر قضیه بود و در آخر پول به حساب مریم رجوی منتقل شدمن زمانی که در انگلیس بودم «مارگارت تاچر» نخستوزیر انگلیس نبود اما قرار بر آن شد مجاهدین خلق ۱۳ هزار پوند به او بپردازند که او نرخ را بالا برد و این مبلغ را نه برای سخنرانی بلکه برای عکس انداختن تعیین کرد اما این معامله در نهایت جور نشد. سازمان مجاهدین خلق در حالی برای یک سخنرانی این میزان هزینه میکند که برای پرسنل خود از یک درمان ساده دریغ میکند و آنها را در پایینترین سطوح معیشتی نگه میدارد.
تحویل رجوی به صدام
شما میفرمایید سازمان مجاهدین خلق نه در ایران محبوبیت دارد و نه در جهان از محبوبیت و مقبولیت برخوردار است. پس هدف نهایی آنها از فعالیت چیست؟
«مسعود خدابنده» برادرم، از نزدیکان مسعود رجوی بود و خاطرهای را در کتابش با عنوان «زندگانی در اشرف» آورده است. او مینویسد وقتی مسعود رجوی در پاریس بود چهار خبرنگار آمریکایی به دیدارش آمدند. برخلاف همیشه که در چنین دیدارهایی با مترجم حاضر میشد، در این دیدار بدون مترجم حضور یافت و حتی یک نفر از اعضای سازمان به عنوان مترجم در آن جلسه شرکت نکرد.
بعد از صحبتهایی که بین آنها رد و بدل شد سازمان تصمیم گرفت عازم عراق شود. بعدها مشخص شد سازمان سیا مسعود رجوی را به صدام تحویل داده زیرا سازمان سیا به این نتیجه رسیده بود با وجود ترورهای مجاهدین خلق در ایران، آنها موفقیتی به دست نیاوردهاند و باید به عنوان بخشی از ارتش صدام دربیایند. سازمان در عراق به «عبدالجلیل حبوش» رئیس استخبارات این کشور تحویل داده شد تا با او همکاری داشته باشند. بنابراین، رجوی به عنوان بخشی از استخبارات عراق و تحت فرماندهی یک فرمانده عراقی درآمد تا اینکه صدام سقوط کرد و سازمان اسپانسر خود را از دست.
هدف عربستان از حمایت مالی منافقین
اسپانسر بعدی سازمان بعد از صدام، عربستان بود که رجوی در آن زمان تحویل «ترکی فیصل» رئیس استخبارات این کشور شد. دیدگاه ترکی فیصل با صدام متفاوت بود و او موافق نبود سازمان فقط درگیر عملیات نظامی و خرابکارانه شودکاندید و اسپانسر بعدی، عربستان سعودی بود که رجوی در آن زمان تحویل «ترکی فیصل» رئیس استخبارات این کشور شد. دیدگاه ترکی فیصل با صدام متفاوت بود و او موافق نبود سازمان فقط درگیر عملیات نظامی و خرابکارانه شود.
او قصد داشت مجاهدین خلق فعالیتهای سیاسی تبلیغاتی علیه جمهوری اسلامی ایران را نیز شروع کنند. به این دلیل سازمان را به آلبانی انتقال دادند. از آن زمان، مجاهدین خلق به نیروهایی تبدیل شدند که به اصطلاح «ارتش صفحه کلید» نامیده میشدند. جمعیتی بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ نفر که صبح تا شب پشت صفحه کلید مینشینند و با اکانتهای فیک و با دروغ و شایعهسازی، آرامش فکری مردم ایران را هدف قرار میدهند. حتی برای اینترنت آنها در آلبانی دکلی اختصاصی برپا شد.
فرض کنید ۱۰۰۰ نفر هر کدام ۲۰ اکانت فیک داشته باشند که در مجموع ۲۰ هزار اکانت خواهد شد. در یک مورد فیسبوک ۳۰۰ اکانت آنها را بست؛ به این دلیل که اکانتهایی را مشاهده کرده بود که از ۸ صبح تا یک بعدازظهر و سپس از ۳ بعدازظهر تا ۸ شب فعال میشوند و در روزهای تعطیل فعال نیستند و همانند پرسنل ادارهها کار میکنند.
برخی مواقع آمریکا یا اسرائیل نیز برای اینکه به طور مستقیم به موضوعی همچون افشاگری هستهای ورود نکنند که دافعه ایجاد شود، از طریق فضای مجازی و نیروهای سایبری مجاهدین خلق آن را مطرح میکنند. «علیرضا جعفرزاده» در سال ۲۰۰۲ در سازمان ملل سایت هستهای نظنز را افشا کرد و بعد از آن آمریکا و اسرائیل سوار بر موج شدند. این موضوع در برابر تحریمهای ایران نیز صادق است. زمانی که تحریمی علیه ایران وضع میشود، آمریکا آن را مطالبه گروهی از ایرانیان و خواست اپوزیسیون قلمداد میکند. بنابراین غرب از سازمان مجاهدین استفاده ابزاری میکند.
امروزه غرب حتی اگر بهدلیل اعتراضها قصد سرنگونکردن نظام جمهوری اسلامی را داشته باشد، آیا از نظر مقامهای آنها سازمان مجاهدین خلق آلترناتیو و جایگزین خوبی است؟
غربیها نه فقط روی مجاهدین خلق به عنوان جایگزین جمهوری اسلامی حساب باز نمیکنند بلکه سرویسهای آمریکایی در موارد مختلفی در بیانیههایی تاکید کردهاند که مجاهدین جزو منفورترین اپوزیسیونهای جمهوری اسلامی به شمار میروند. وجهه مجاهدین خلق بسیار سیاه است زیرا هم در تیم صدام بازی کردند و هم دست به اقدام تروریستی در ایران زدهاند.
«حمید نوری» از جمله ایرانیهایی است که به دلیل شکایت همین سازمان در سوئد در زندان به سر میبرد. آیا شکایت از او توسط منافقین در سوئد میتواند پروژهای باشد که کشور دیگری تعریف کرده و بابت آن به منافقین و سوئد پول پرداخت کرده باشد؟
همانگونه که پیشتر توضیح دادم، سازمان مجاهدین خلق سازمانی نیست که به صورت مستقل سیاستگذاری، تصمیمگیری و اجرا کند. حتی با یک نگاه اجمالی و سطحی به خط خبری و تحلیلی آنها، جهتگیری این سازمان آشکارا مشخص میشود. آنها هرگز منافع ملی و منفعت مردم ایران را در نظر ندارند و خواهان ناامنی، تحریم و حمله نظامی به ایران هستند. به عنوان نمونه در شرایط کنونی درصددند اعتراضها جنبه خشونتآمیز و تخریبی به خود بگیرد؛ آن هم در حالی که مدعی آلترناتیو بودن، مستلزم دعوت به اعتراضهای مسالمتآمیز است.
غرب درصدد است از اعدامهای سال ۶۷ یک هولوکاست بسازد. همانگونه که یک هولوکاست خلق کردند تا اسرائیل را به وجود بیاورند، اعدامهای ۶۷ را نیز مبنایی برای جمهوری اسلامی قرار میدهند. در مجموع سازمان و غرب به دنبال ایجاد و تشدید تنفر نسبت به جمهوری اسلامی هستند که شلوغیهای کنونی در کشور نشانگر اوج تنفر است.
جزوهنویسی «شادی صدر» و «رها بحرینی» در آلبانی
حدود سه دهه بعد از سال ۶۷ سازمان عفو بینالملل یک جزوه ۱۴۰ صفحهای درباره وقایع آن سال منتشر کرد. من یک نامه به آنها نوشتم مبنی بر اینکه با گذشت ۳۰ سال از هر رخداد، آن اتفاق از دایره تحقیقات خارج میشود و فقط در سطح آکادمیک باقی میماند. عفو بین الملل ارگانی است که فقط به مسائل روز میپردازد؛ چگونه تحقیقات درباره موضوعی که بیش از ۳۰ سال از عمر آن میگذرد، انجام داده است؟
رئیس سازمان عفو بینالملل به نامه من پاسخ داد و نوشت این جزوه توسط خانمها «شادی صدر»، «رها بحرینی» و چند تن دیگر تدوینشده و خارج از فعالیت ما بوده است. مشخص شد این افراد در قرارگاه مجاهدین خلق در کشور آلبانی این جزوه را تهیه کردهاند. این جزوه در گفتوگو با نیروهایی از مجاهدین خلق تکمیل شده بود که مدتی را در زندانهای ایران گذرانده بودند. بعد از این گزارش، سر و صدای زیادی به پا شد. بسیاری از حکمهایی که در دادگاههای غرب توسط قضات صادر شده براساس همین جنجالهای رسانهای بوده است. به عبارتی علم قاضی، رسانهها بودهاند.
در ارتباط با پرونده حمید نوری اصلاً سابقه نداشته قاضی برای شنیدن اظهارات شاهد، عازم آلبانی شود. این پرونده، برنامهای کاملاً مهندسیشده و فراتر از توان مجاهدین است
در ارتباط با پرونده حمید نوری نیز اصلاً سابقه نداشته قاضی برای شنیدن اظهارات شاهد، عازم آلبانی شود. این پرونده، برنامهای کاملاً مهندسیشده و فراتر از توان مجاهدین است. در پاسخ به این پرسش که «چرا سوئد انتخاب شده بود؟» باید گفت سوئد بیش از کشورهای دیگر به آمریکا و اسرائیل وابسته است. بنابراین آنها سوئد را انتخاب کردند و نمایشی را به اجرا گذاشتند تا بحث سال ۶۷ را زنده نگه دارند.
اکنون قلم دست دشمن است که هر چیزی بخواهد در مورد رخدادهای سال ۶۷ مینویسد؛ آن هم در حالی که نه آمار ارائهشده از اعدامها صحت دارد و نه کسانی که شهادت میدهند، شایستگی دارند. یک نقل قولی از مسعود رجوی وجود دارد مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی از معدود کشورهای مستقل در جهان و در زمره ۱۰ بازیگر اصلی صحنه بینالملل است. در بین این ۱۰ بازیگر، انگلیس، اسرائیل و عربستان سعودی قرار ندارند زیرا به قول معروف «از جیب پدر خود میخورند.»
حتی خود آمریکاییها پس از روسیه و چین، ایران را از نظر استقلال از آمریکا، در جایگاه سوم ارزیابی میکنند که البته دنیا نگاه خوبی به کشور مستقل ندارد زیرا این بازیگران به الگوهای بدی تبدیل خواهند شد. حتی وقتی ترامپ با اردوغان وارد تنش لفظی شد، اردوغان را متهم کرد که با پشتوانه ایران چنین واکنشهایی از خود نشان میدهد. با مطالعاتی که انجام دادهام، آمریکا اگر با رخدادهای اخیر در ایران طرح «ای - A» را اجرا کرده باشد، دیگر طرح «بی - B» برای اجرا در دست ندارد زیرا این آخرین زور و نفس آنهاست. طرح بعد از این یا «کودتا»ست یا «حمله نظامی» که هر دو را غربیها رد کردهاند.
نقل قولی از مسعود رجوی وجود دارد مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی از معدود کشورهای مستقل در جهان و در زمره ۱۰ بازیگر اصلی صحنه بینالملل است؛ در بین این ۱۰ بازیگر، انگلیس، اسرائیل و عربستان سعودی قرار ندارند زیرا به قول معروف «از جیب پدر خود میخورند»در شرایط کنونی، آلترناتیوی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ حتی در تظاهراتی که مجاهدین خلق ترتیب داده بودند، ایرانیان حاضر در گردهمایی شعار میدادند «مرگ بر ستمگر، چه مسعود چه مریم». این سازمان حتی در میان مخالفان جمهوری اسلامی نیز جایگاهی ندارد اما منافقین پول، امکانات، افراد مغزشوییشده، تشکیلات و قدرت جاسوسی و کسب اطلاعات دارند.
منبع: مشرق
کلیدواژه: سالگرد شهادت حاج قاسم قیمت منافقین حمید نوری اسرائیل سوئد عربستان سعودی رژیم صهیونیستی سازمان منافقین سازمان مجاهدین خلق مایک پمپئو مسعود خدابنده مریم رجوی سازمان مجاهدین مسعود رجوی جان بولتون خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت سازمان مجاهدین خلق زمان مجاهدین خلق عنوان نمونه مجاهدین خلق عربستان سعودی مسعود رجوی دریافت پول مردم ایران ترکی فیصل حمید نوری بین الملل ۱۰ بازیگر خیریه ها رسانه ها آن زمان مقام ها پول ها سال ۶۷
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۷۵۵۹۷۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
سینما به روایت «آپاراتچی»
ایسنا/اصفهان «آپاراتچی» روایت زندگی جلیل، مردی جوان و ساده است که سواد نوشتن ندارد، اما شور دارد و عاشق سینماست.
فیلم «آپاراتچی» ساختۀ قربانعلی طاهرفر، یکی از فیلمهای در حال اکران اصفهان است که گیشۀ سینمای ساحل نشان میدهد با استقبال اندکی مواجه شده است، من نیز این فیلم ۹۴دقیقهای را بهتنهایی در سالن عالیقاپو نگاه کردم و وضعیت سالن، یعنی صندلیهای خالی، این موضوع را تأیید میکرد. اما جای سؤال دارد که آیا تماشای «آپاراتچی»، محصول سال ۱۴۰۲ که در چهلودومین جشنوارۀ فیلم فجر به نمایش درآمد، وقت تلفکردن است؟!
اگر عاشق «سینما» باشید، «آپاراتچی» به یک بار دیدنش (و اگر عاشقتر باشید، به چند بار دیدنش!) میارزد؛ آن هم در مقایسه با بسیاری از فیلمهای پرهیاهو و با بازیگران دهانپرکن، اما بیکیفیت که طرفدار هم زیاد دارند. «آپاراتچی» روایت زندگی جلیل است که عاشق سینماست و برای ساختن فیلمی بلند و سینمایی حاضر است هر کاری بکند. او وقتی دیگران معنی کارهایش را نمیفهمند به آنها میگوید، تا حالا عاشق شدی؟! من عاشق سینما هستم!
اتفاقات این اثر که در جشنوارۀ فجر سال گذشته به دریافت جایزۀ ویژۀ داوران برای «نگاه نو» موفق شد، در روزگار نزدیک به پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و سالهای نخست جنگ ایران و عراق بازمیگردد. جلیل نقاش ساختمان است که روی بوم هم هنرش را به رخ میکشد و مخصوصاً پرتره شهدای عزیزمان را در جنگ ایران و عراق تصویر میکند و به دل خانوادههایشان تسلایی کوچک میبخشد. همین جلیل که عشق بیوحدومرزی به سینما دارد و همواره خود را در جشنوارههای فیلم تصور میکند که جوایزی نفیس به دستش میدهند، قصد دارد فیلمی بلند و زندگینامهای بسازد.
فیلم جلیل دربارۀ شخصیتی به اسم نوری است. نوری در فیلم قاضی سختگیری معرفی میشود. همه مردم از جمله جلیل و همسر و پدر پیرش که در یک خانه زندگی میکنند، بدگویی از این قاضی به روزمرهشان تبدیل شده است. همه معتقدند که نوری دارد جان جوانان وطن را با قضاوتهای نادرستش پایمال میکند. اما در همان ابتدای فیلم، وضعیت نوری دستکم در چشم برخی از مردم، از جمله همین جلیل داستان، دگرگون میشود. و وقتی نوری یعنی قاضی بدنام به دنبال اتفاقاتی شهید میشود، تصمیم میگیرد فیلمی از او بسازد و نامش هم بگذارد: «نوری در تاریکی».
اما فیلمساختن در زمانۀ جلیل آسان نیست. پدرش با او مخالفت جدی دارد و سینما را هنری تهی میداند که یک مشت آدم فاسد و بیدین دور هم جمع میشوند تا بقیۀ مردم را هم با ساختههایشان بیبندوبار کنند! همین نگاه پدر جلیل، طنز تلخی را به اثر بخشیده است. از طرفی، جلیل را وزارت ارشاد وقت جدی نمیگیرد و حاضر به حمایت از او نیست.
فیلم هیچ حامی معنوی و پشتیبان مادی ندارد. خانواده شهید نوری هم با مخالفتها یا خواستههای خود به نوعی دیگر مانعی بر سر راه فیلمسازی جلیل شیفته و خیالپرداز هستند. حالا در ادامه باید دید سرنوشت این فیلم به کجا ختم میشود و اگر روی پرده برود، محبوب مردم خواهد شد، چنانکه جلیل در رؤیا میبیند؟!
فیلمسازی در میانۀ انقلاب و جنگ
فیلم «آپاراتچی» در حد خود و تا جایی که توان گشودن بال و پر داشته است، داستان بغرنج سینمای ما و البته شیرینیهای آن و شوریدگیهای آدمهایش را بازتاب میدهد. سینمای کشورمان از ۱۳۵۷ شمسی بهبعد که هنرمندانی نامدار در آن افتخار آفریدند و از این قاب رنگی و اسرارآمیز ما را به جهانیان نشان دادند یا هرکس دیگری که به توان و سلیقه خود آثاری در آن تولید کرده است، آغازش داستانی پیچیده دارد.
سینمای ایران بعد از ۱۳۵۷ شمسی، در میانۀ انقلاب و جنگی زودهنگام پا گرفت و همواره موانع پرشماری از جنبههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بر سر راهش بود. اما سینما زنده ماند، گاهی نیمهجان شد و گاهی جان تازه گرفت، اما هرچه بود و نبود به پیش رفت و نشان داد که این دنیای شگفتانگیز و پرقدرت شاید سر خم کند و در برخی سالیان منزوی شود، اما از میان نمیرود. سینمای ایران همواره عاشقان خودش را داشته است که برای سربلندی این گوشه پهناور از هنر معاصر ایرانزمین کوشیدهاند.
به جز اینکه به «آپارتچی» میتوان نگاهی تاریخی داشت که در آن مقطع، خاص ایرانمان است، این فیلم به رابطۀ پویایی اقتصاد و هنر نیز نگاه خوبی دارد. جلیل و گروه کوچکش یک مانع جدی بر سر راه فیلمسازیشان دارند و آن هم نداشتن پول کافی و امکانات مادی بهدردبخور است.
این مسئلۀ جدی است. هیچ هنرمندی در هیچ کجای دنیا نمیتواند با شکم خالی و زندگیای که تمامش دغدغه نان باشد، هنری ماندگار به جهان تقدیم کند. گامبرداشتن در چنین مسیری ازجانگذشتگیها میخواهد. اگر در تاریخ هنر درنگ کنیم، آثار پراعجازی که هنوز ماندگارند و ما را انگشتبهدهان میکنند، یا هنرمندش از خانوادهای ثروتمند برخاسته یا نهاد دولتی یا غیردولتی، آن هنرمند را حمایت مالی کرده و دنیایی امن برایش فراهم ساخته است. مردی مثل جلیل که برای فیلمسازی و نمایش استعداد هنری خود به فروختن فرش دستباف همسرش محتاج است، فرشی که میتوانست زیرپای آن دو و پدر و بچههایشان باشد، چه سرنوشتی در سینما خواهد یافت؟
انتهای پیام